هفدهم ماه رجب
2 مشترك
صفحه 1 از 1
مرسولات منتشره
روزنامه گاه شناسى : تقويم نجومي جامع
17 رجب 1429
http://www.4shared.com/file/55753302/603a6ce5/17Rajab1429.html
17 رجب1430
http://www.4shared.com/file/117070025/3aefc05e/17Rajab1430.html
17 رجب 1429
http://www.4shared.com/file/55753302/603a6ce5/17Rajab1429.html
17 رجب1430
http://www.4shared.com/file/117070025/3aefc05e/17Rajab1430.html
فضيلت اين روز
هفدهم ماه رجب
روز : هلاك مأمون عباسي (لعنه الله)
در اين روز، و بقولى سيزدهم، سنه 218، عبدالله ابن هرون ملقب به مأمون هلاك شد، و برادرش معتصم بجاى او نشست و سبب هلاك او آن شد كه در سالهاى آخر عمر خود به رقه مي رفت و موضعى بود در نهايت خوبى و لطافت و زمينش در كمال خرمى و خضرت و آب بسيار سرد و صاف داشت و آنجا اقامه مي نمود و از براى او كنيسه اى بر روى آن نهر بنا كردند.
روزى مأمون نگاه در آب ميكرد، يك ماهى ديد قريب بيك ذراع مانند سبيكه (شمش) نقره، ملازمان را امر كرد كه آن ماهى را بگيرند مردى در ميان آب جست و آن ماهى را بگرفت چون بيرون آورد، ماهى قوت كرده خود را در آب افكند و مقدارى آب بر سينه و نحر و ترقوه مأمون پاشيد مأمون را در همان وقت لرزه و رعده فرا گرفت، آن مرد فرّاش ثانيا در آب رفته آن ماهى را بگرفت و در نزد مأمون نهاد، مأمون امر كرد كه او را طبخ كنند: لكن لرزه او را سخت بگرفت چنانچه هر چه لحاف و جامه بر روى او افكندند او فرياد مي كشيد كه البرد البرد، در اطراف او آتشها افروختند و جامه هاى زمستانى هر چه براى او آوردند باز مثل برگ مي لرزيد و از سرما فرياد ميكشيد تا گاهى كه حالت مرگ بر او ظاهر شد. معتصم برادر مأمون بختيشوع را ابن ماسويه طبيب را حاضر كرد تا معالجه مأمون كنند، چون نبض او را گرفتند، گفتند: ما براى مرض او شفائى ندانيم و از بشره و تن مأمون عرقى ظاهر ميشد كه مانند روغن مي شد كه مانند روغن زيت و لعاب افعى مى نمود، پس مأمون به هوش آمد و گفت مرا به يكجائى بريد كه يكدفعه نگاهى به حشم و خدم و رعيت و لشكر خويش نمايم پس او را بموضع بلندى بردند و نگاهى بر جنود خويش و خيام ايشان نمود و كثرت ايشان را ملاحظه كرد، آنگاه گفت: يا من لا يزول ملكه ارحم من قد زال ملكه، چنانچه پدرش رشيد در وقت مرگ خويش گفت: ما اغنى عنى ماليه هلك عنى سلطانيه. چون مأمون را بخوابگاه خويش برگردانيد، هلاك شده و رهين اعمال خود گرديد.
در اين روز، و بقولى سيزدهم، سنه 218، عبدالله ابن هرون ملقب به مأمون هلاك شد، و برادرش معتصم بجاى او نشست و سبب هلاك او آن شد كه در سالهاى آخر عمر خود به رقه مي رفت و موضعى بود در نهايت خوبى و لطافت و زمينش در كمال خرمى و خضرت و آب بسيار سرد و صاف داشت و آنجا اقامه مي نمود و از براى او كنيسه اى بر روى آن نهر بنا كردند.
روزى مأمون نگاه در آب ميكرد، يك ماهى ديد قريب بيك ذراع مانند سبيكه (شمش) نقره، ملازمان را امر كرد كه آن ماهى را بگيرند مردى در ميان آب جست و آن ماهى را بگرفت چون بيرون آورد، ماهى قوت كرده خود را در آب افكند و مقدارى آب بر سينه و نحر و ترقوه مأمون پاشيد مأمون را در همان وقت لرزه و رعده فرا گرفت، آن مرد فرّاش ثانيا در آب رفته آن ماهى را بگرفت و در نزد مأمون نهاد، مأمون امر كرد كه او را طبخ كنند: لكن لرزه او را سخت بگرفت چنانچه هر چه لحاف و جامه بر روى او افكندند او فرياد مي كشيد كه البرد البرد، در اطراف او آتشها افروختند و جامه هاى زمستانى هر چه براى او آوردند باز مثل برگ مي لرزيد و از سرما فرياد ميكشيد تا گاهى كه حالت مرگ بر او ظاهر شد. معتصم برادر مأمون بختيشوع را ابن ماسويه طبيب را حاضر كرد تا معالجه مأمون كنند، چون نبض او را گرفتند، گفتند: ما براى مرض او شفائى ندانيم و از بشره و تن مأمون عرقى ظاهر ميشد كه مانند روغن مي شد كه مانند روغن زيت و لعاب افعى مى نمود، پس مأمون به هوش آمد و گفت مرا به يكجائى بريد كه يكدفعه نگاهى به حشم و خدم و رعيت و لشكر خويش نمايم پس او را بموضع بلندى بردند و نگاهى بر جنود خويش و خيام ايشان نمود و كثرت ايشان را ملاحظه كرد، آنگاه گفت: يا من لا يزول ملكه ارحم من قد زال ملكه، چنانچه پدرش رشيد در وقت مرگ خويش گفت: ما اغنى عنى ماليه هلك عنى سلطانيه. چون مأمون را بخوابگاه خويش برگردانيد، هلاك شده و رهين اعمال خود گرديد.
najm164- Admin
- تعداد پستها : 701
Join date : 2009-11-17
آئين هنگام
آئين هنگام
شب هفدهم ماه رجب:
سي ركعت هر ركعت يكبار سوره حمد و سوره توحيد ده مرتبه، ثواب هفتاد شهيد و نور در قيامت و برائت از نفاق و آتش جهنم و عذاب قبر.
najm164- Admin
- تعداد پستها : 701
Join date : 2009-11-17
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد