سي ام ماه محرّم الحرام
2 مشترك
صفحه 1 از 1
مرسولات منتشره
روزنامه گاه شناسى : تقويم نجومي جامع
30 محرّم الحرام 1429
آغاز سال تقويم چيني و ختايي و تركي ( اويغوري)
http://www.4shared.com/file/37146105/70cd0f19/30_Moharram_1429.html
30 محرّم الحرام 1430
http://www.4shared.com/file/79974378/9736749c/30-Moharram1430.html
30 محرّم الحرام 1431
http://www.4shared.com/file/185740758/dc257ccb/30Moharram1431.html
30 محرّم الحرام 1429
آغاز سال تقويم چيني و ختايي و تركي ( اويغوري)
http://www.4shared.com/file/37146105/70cd0f19/30_Moharram_1429.html
30 محرّم الحرام 1430
http://www.4shared.com/file/79974378/9736749c/30-Moharram1430.html
30 محرّم الحرام 1431
http://www.4shared.com/file/185740758/dc257ccb/30Moharram1431.html
فضيلت اين روز
سي ام ماه محرم
يَاأبَا عَبْدِ اللهِ الحُسَين
مستغرق جمال ازل گشت لا يزال = نوشيد از زلال لقا شربت وصال
شد نوك ني چه نقطه ايجاد را مدار = از دور ماند دائره اليل و النهار
سر زد چه ماه معرفت از مشرق سنان = از مغرب ، آفتاب قيامت شد آشكار
شيرازه صحيفه هستى ز هم گسيخت = شد پاره پاره دفتر اوضاع روزگار
كلك ازل ز نقش ابد تا ابد بماند = لوح قدر فتاد چه كلك قضا ز كار
در گنبد بلند فلك ، ناله ملك = افكند در صوامع لاهوتيان شرار
عقل نخست نقش جهانزار بگريه شست = وندر عقول زد شرر از آه شعله بار
يكباره سوخت همچو سپند از غمش خليل = آمد دوباره نوح بطوفان غم دچار
در طور غم كليم شد ازغصه دل دو نيم = و ندر فلك مسيح چنانشد كه روى دار
آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني
شد نوك ني چه نقطه ايجاد را مدار = از دور ماند دائره اليل و النهار
سر زد چه ماه معرفت از مشرق سنان = از مغرب ، آفتاب قيامت شد آشكار
شيرازه صحيفه هستى ز هم گسيخت = شد پاره پاره دفتر اوضاع روزگار
كلك ازل ز نقش ابد تا ابد بماند = لوح قدر فتاد چه كلك قضا ز كار
در گنبد بلند فلك ، ناله ملك = افكند در صوامع لاهوتيان شرار
عقل نخست نقش جهانزار بگريه شست = وندر عقول زد شرر از آه شعله بار
يكباره سوخت همچو سپند از غمش خليل = آمد دوباره نوح بطوفان غم دچار
در طور غم كليم شد ازغصه دل دو نيم = و ندر فلك مسيح چنانشد كه روى دار
آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني
زوال دولت برمكيان:
در اين روز، سنه 189، جعفر بن يحيى برمكى به امر هارون رشيد بقتل رسيد و بقتل او، دولت برامكه رائل شد و رشيد و يحيى بن خالد و فضل بن يحيى را در حبس كرد و پيوسته در حبس بودند تا هلاك شدند و مدت دولت برامكه در زمان رشيد هفده سال و هفت ماه و پانزده روز بوده و در اين مدت امر وزارت و امور مملكت و رعيت و سياست تمام با ايشان بود و رياست ايشان بمرتبه اى بود كه در حق ايشان گفتند: ان ايامهم عروس و سرور دائم لايزول. برامكه در ظلم و ستم هارون شريك بودند و دستانشان به خون سادات آل محمد آغشته بود.
حكايات عطايا و بخششهاى اشيان و اشعار و شعراء در مدحشان معروف و مشهور است و ابن خلكان برمكى ببرخى از حال ايشان اشاره كرده و كيفيت بدبختى ايشان و نكبت روزگار با ايشان طويل است و من در اينجا اكتفا ميكنم بذكر يك حكايت مشهور كه در آن پند و عبرتى است براى دانايان غير مغرور.
از محمد بن عبدالرحمن هاشمى منقول است كه گفت: روز عيد قربانى بود كه داخل شدم بر مادرم. ديدم زنى با جامه هاى بسيار كهنه نزد او است و تكلم ميكند. مادرم بمن گفت: اين زن را مى شناسى؟ گفتم: نه. گفت: اين عباده مادر جعفر برمكى است. پس من رو بجانب عباده كردم و با او مقدارى تكلم نمودم و پيوسته از حال او تعجب مى نمودم تا آنكه از او پرسيدم كه: اى مادر! از اعاجيب دنيا چه ديدى؟ گفت: اى پسر جان ! روز عيدى مثل چنين روز بر من گذشت در حاليكه چهار صد كنيز بخدمت من ايستاده بودند و من ميگفتم: پسرم جعفر حق مرا ادا نكرده و بايد كنيزان و خدمتكاران من بيشتر از اينها باشد و امروز هم يك عيد است بر من ميگذرد كه منتهى آرزوى من دو پوست گوسفند است كه يكى را فرش خود كنم و ديگر يرا لحاف خود نمايم. محمد گفت: من پانصد درهم باو دادم، چنان خوشحال شد كه نزديك بود قالب تهى كند و گاه گاهى عباده نزد ما ميآمد تا از دنيا برفت.
بس است از براى عاقل دانا، همين يك حكايت در بيوفائى دنيا.
در اين روز، سنه 189، جعفر بن يحيى برمكى به امر هارون رشيد بقتل رسيد و بقتل او، دولت برامكه رائل شد و رشيد و يحيى بن خالد و فضل بن يحيى را در حبس كرد و پيوسته در حبس بودند تا هلاك شدند و مدت دولت برامكه در زمان رشيد هفده سال و هفت ماه و پانزده روز بوده و در اين مدت امر وزارت و امور مملكت و رعيت و سياست تمام با ايشان بود و رياست ايشان بمرتبه اى بود كه در حق ايشان گفتند: ان ايامهم عروس و سرور دائم لايزول. برامكه در ظلم و ستم هارون شريك بودند و دستانشان به خون سادات آل محمد آغشته بود.
حكايات عطايا و بخششهاى اشيان و اشعار و شعراء در مدحشان معروف و مشهور است و ابن خلكان برمكى ببرخى از حال ايشان اشاره كرده و كيفيت بدبختى ايشان و نكبت روزگار با ايشان طويل است و من در اينجا اكتفا ميكنم بذكر يك حكايت مشهور كه در آن پند و عبرتى است براى دانايان غير مغرور.
از محمد بن عبدالرحمن هاشمى منقول است كه گفت: روز عيد قربانى بود كه داخل شدم بر مادرم. ديدم زنى با جامه هاى بسيار كهنه نزد او است و تكلم ميكند. مادرم بمن گفت: اين زن را مى شناسى؟ گفتم: نه. گفت: اين عباده مادر جعفر برمكى است. پس من رو بجانب عباده كردم و با او مقدارى تكلم نمودم و پيوسته از حال او تعجب مى نمودم تا آنكه از او پرسيدم كه: اى مادر! از اعاجيب دنيا چه ديدى؟ گفت: اى پسر جان ! روز عيدى مثل چنين روز بر من گذشت در حاليكه چهار صد كنيز بخدمت من ايستاده بودند و من ميگفتم: پسرم جعفر حق مرا ادا نكرده و بايد كنيزان و خدمتكاران من بيشتر از اينها باشد و امروز هم يك عيد است بر من ميگذرد كه منتهى آرزوى من دو پوست گوسفند است كه يكى را فرش خود كنم و ديگر يرا لحاف خود نمايم. محمد گفت: من پانصد درهم باو دادم، چنان خوشحال شد كه نزديك بود قالب تهى كند و گاه گاهى عباده نزد ما ميآمد تا از دنيا برفت.
بس است از براى عاقل دانا، همين يك حكايت در بيوفائى دنيا.
najm164- Admin
- تعداد پستها : 701
Join date : 2009-11-17
مواضيع مماثلة
» دهم ماه محرّم الحرام
» نهم ماه محرّم الحرام
» ششم ماه محرّم الحرام
» ماه محرّم الحرام
» دوازدهم ماه محرّم الحرام
» نهم ماه محرّم الحرام
» ششم ماه محرّم الحرام
» ماه محرّم الحرام
» دوازدهم ماه محرّم الحرام
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد