يبست و سوّم ماه محرّم الحرام
2 مشترك
صفحه 1 از 1
مرسولات منتشره
روزنامه گاه شناسى : تقويم نجومي جامع
23 محرّم الحرام 1429
http://www.4shared.com/file/36435398/8a15f57a/23_Moharram_1429.html
23 محرّم الحرام 1430
http://www.4shared.com/file/79038549/57c823cb/23-Moharram1430.html
23 محرّم الحرام 1431
http://www.4shared.com/file/184112506/57a9deb5/23Moharram1431.html
================
مرسولات حیات اعلی
شماره 1517
عزاي حسيني عليه السلام در سامراء
23 محرّم الحرام 1431
يادمان فاجعه سامراء
تجديد اقامه عمومي عزاي حسيني عليه السلام بس از 40 سال منع و تعطيل
http://www.4shared.com/file/190455186/9806d726/AzaayeHosayniSaamarraa.html
23 محرّم الحرام 1429
http://www.4shared.com/file/36435398/8a15f57a/23_Moharram_1429.html
23 محرّم الحرام 1430
http://www.4shared.com/file/79038549/57c823cb/23-Moharram1430.html
23 محرّم الحرام 1431
http://www.4shared.com/file/184112506/57a9deb5/23Moharram1431.html
================
مرسولات حیات اعلی
شماره 1517
عزاي حسيني عليه السلام در سامراء
23 محرّم الحرام 1431
يادمان فاجعه سامراء
تجديد اقامه عمومي عزاي حسيني عليه السلام بس از 40 سال منع و تعطيل
http://www.4shared.com/file/190455186/9806d726/AzaayeHosayniSaamarraa.html
فضيلت اين روز
بيست و سوم ماه محرم
يَاأبَا عَبْدِ اللهِ الحُسَين
ترسم كه بر صحيفه امكان قلم زنند = گر ماجراى كرب و بلا را رقم زنند
گوش فلك شود كر و هوش ملك ز سر =گر نغمه اى ز حال امام امم زنند
زان نقطه وجود حديثى اگر كنند = خط عدم بر بط حدوث و قدم زنند
آن رهبر عقول كه صد همچو عقل پير = در وادى غمش نتوان يك قدم زنند
ماه معين چو زهر شود در مذاق دهر = گر از لبان تشنه او لب بهم زنند
وز شعله سرادق گردون قباب او = بر قبه سرادق گردون علم زنند
سيل سرشك و اشك ، دمادم روان كنند = گر ز اشك چشم سيد سجاد دم زنند
تا حشر، دل شود بكمند غمش اسير = گر ز اهلبيت او سخن از بيش و كم زنند
كلك قضا است از رقم اين عزا كليل = لوح قدر فرو زده رخساره را به نيل
آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني
گوش فلك شود كر و هوش ملك ز سر =گر نغمه اى ز حال امام امم زنند
زان نقطه وجود حديثى اگر كنند = خط عدم بر بط حدوث و قدم زنند
آن رهبر عقول كه صد همچو عقل پير = در وادى غمش نتوان يك قدم زنند
ماه معين چو زهر شود در مذاق دهر = گر از لبان تشنه او لب بهم زنند
وز شعله سرادق گردون قباب او = بر قبه سرادق گردون علم زنند
سيل سرشك و اشك ، دمادم روان كنند = گر ز اشك چشم سيد سجاد دم زنند
تا حشر، دل شود بكمند غمش اسير = گر ز اهلبيت او سخن از بيش و كم زنند
كلك قضا است از رقم اين عزا كليل = لوح قدر فرو زده رخساره را به نيل
آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني
روز : ولادت حضرت امام حسن مجتبي (صلوات الله عليه) سال دوم هجرت (بنابرنقلي)
روز : قيام زيد بن علي بن الحسين (صلوات الله عليهما)
روز: هلاك مهدي عباسي:
در اين روز، سنه 169، مهدى عباسى پسر منصور در ماسبذان كه از بلاد دينور و حدود كلهر است وفات كرد. گويند وفاتش بسبب آن شد كه سوار اسب بود، اسب او دويدن گرفت و او را بدر خرابه اى بكوفت كه از صدمت آن هلاك شد. پس هادى پسرش بخلافت رسيد و مهدى همانستكه در صدد كشتن عيسى بن زيد بن امام زين العابدين بود و عيسى از او در كوفه متوارى گشته بود و نسب خود را از مردم پوشيده بود و بلباس سقائى خود را در آورده بود و سقائى مى كرد و هيچكس حتى عيال و اولادش او را نمى شناختند. وقتى دختر او را براى پسر مردى از سقايان خواستگارى كردند، عيالش گفت: بيا دختر خود را باو بدهيم تو مردى سقائى و او هم مردى سقا است. جرئت نكرد بعيال خود بگويد كه: من نواده امام زين العابدينم و دختر من، خانم مجلله اي است و كفو و همشأن پسر فلان مرد سقا نيست. هر چه زن او بملاحظه فقر و افلاس او در اين باب اصرار كرد او ساكت بود و جرئت بيان نسب خود نداشت تا از خدا كفايت امر خود را خواست. بعد از چندى دخترش مرد و از آن غصه راحت شد لكن اين اندوه و غصه در دلش ماند كه ماداميكه دخترش زنده بود، نتوانست خود را باو بشناساند و با او بگويد كه اى نور ديده ! تو از فرزندان پيغمبرى و خانم محترمي ميباشى نه آنكه دختر يكمرد بي اصل و نسب خود را گمان كنى. و او بمرد و شأن خود را ندانست و نفهميد كه كى بود و چه جلالت داشت. بالجمله عيسى بن زيد در كوفه بمرد و چون چيزى نداشت كه خرج يتيمان او كنند، لاجرم يتيمان او را براى مهدى عباسى بردند كه شايد بحال آنها ترحمى كند و از او امان طلبيدند كه آن كودكان را اذيت و آزارى نرساند.
در اين روز، سنه 169، مهدى عباسى پسر منصور در ماسبذان كه از بلاد دينور و حدود كلهر است وفات كرد. گويند وفاتش بسبب آن شد كه سوار اسب بود، اسب او دويدن گرفت و او را بدر خرابه اى بكوفت كه از صدمت آن هلاك شد. پس هادى پسرش بخلافت رسيد و مهدى همانستكه در صدد كشتن عيسى بن زيد بن امام زين العابدين بود و عيسى از او در كوفه متوارى گشته بود و نسب خود را از مردم پوشيده بود و بلباس سقائى خود را در آورده بود و سقائى مى كرد و هيچكس حتى عيال و اولادش او را نمى شناختند. وقتى دختر او را براى پسر مردى از سقايان خواستگارى كردند، عيالش گفت: بيا دختر خود را باو بدهيم تو مردى سقائى و او هم مردى سقا است. جرئت نكرد بعيال خود بگويد كه: من نواده امام زين العابدينم و دختر من، خانم مجلله اي است و كفو و همشأن پسر فلان مرد سقا نيست. هر چه زن او بملاحظه فقر و افلاس او در اين باب اصرار كرد او ساكت بود و جرئت بيان نسب خود نداشت تا از خدا كفايت امر خود را خواست. بعد از چندى دخترش مرد و از آن غصه راحت شد لكن اين اندوه و غصه در دلش ماند كه ماداميكه دخترش زنده بود، نتوانست خود را باو بشناساند و با او بگويد كه اى نور ديده ! تو از فرزندان پيغمبرى و خانم محترمي ميباشى نه آنكه دختر يكمرد بي اصل و نسب خود را گمان كنى. و او بمرد و شأن خود را ندانست و نفهميد كه كى بود و چه جلالت داشت. بالجمله عيسى بن زيد در كوفه بمرد و چون چيزى نداشت كه خرج يتيمان او كنند، لاجرم يتيمان او را براى مهدى عباسى بردند كه شايد بحال آنها ترحمى كند و از او امان طلبيدند كه آن كودكان را اذيت و آزارى نرساند.
روز: فاجعه سامراء (انهدام و از بين رفتن قبه مقدسه و رواقهاي مطهر حرم مهدوي و حرم مقدس و ضريح منور حضرت عسكريين (عليهم السلام)) سال 1427 هجري نبوي صلي الله عليه و آله
najm164- Admin
- تعداد پستها : 701
Join date : 2009-11-17
مواضيع مماثلة
» يبست و نهم ماه محرّم الحرام
» يبست و ششم ماه محرّم الحرام
» يبست و يکم ماه محرّم الحرام
» يبست و هشتم ماه محرّم الحرام
» يبست و هفتم ماه محرّم الحرام
» يبست و ششم ماه محرّم الحرام
» يبست و يکم ماه محرّم الحرام
» يبست و هشتم ماه محرّم الحرام
» يبست و هفتم ماه محرّم الحرام
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد